بدون عنوان
اینهم خوابیدن مانیسا خانم معلومه خوابای شیرین میدیدی توخواب لبخند میزدی ...
نویسنده :
مامانی
22:56
بدون عنوان
دوماهگی مانیسا جان روز به روز شیرین تر می شدی هرکسی رومیدیدی بهش زل میزدی انگارداشتی چهره اش رو حفظ میکردی ...
نویسنده :
مامانی
22:55
بدون عنوان
یک ماهگی مانیسا خانم شما چهل روزت بودمن باید میرفتم سر کار دایی مهرداد مارو برد کوته یکی از روستاهای نوک آباد رسوند بچه آرومی بودی من می بردمت سرکلاس روی میز میذاشتمت شماهمش خواب بودی دانش آموزا خلی دوستت داشتن البته بیشتروقتها میذاشتمت اتاق مدیرمون.خیلی دوست داشتی حرف بزنی همش درحال فک زدن بودی همکارامیگفتن درآینده بچه پرحرف میشی ...
نویسنده :
مامانی
22:29